شماها که میدونید من اهل مقدمه زیاد نیستم

همین که سینی سومِ شربت رو با چهره ی خندونش داد دستم یه نگاهی توی چشماش انداختم و پرسیدم:ببخشید میتونم یه سوالی ازتون بپرسم؟

گفت : بله حتما بفرمایید.

می دونم حالا میگید آخه پسر این چه کاری بود کردی؟ واقعا خودمم نمیدونم ، آخه میدونید توی اون یک ساعت که زیر نظرش داشتم اون همه  چیزشو نشون داد ، حتی وقتی توی جمع ضایع شد واقعا ضایع شد و کمی ناراحت شد ، اصلا فیلم بازی نمیکرد واسش مهم نبود که چندهزار آدم دارند نگاش میکنند خود خودش بود ، نقاب نداشت خوب شما جای من همچین آدمی ببینید میتونید از کنارش راحت بگذرید ؟

گفتم:با من ازدواج میکنید؟

الان که دارم اینا رو مینویسم از خجالت دارم آب میشم

با همون لبخند روی لبش خشکش زد ، چند ثانیه نگاش کردم دیدم هیچ حرکتی نمیکنه تو دلم گفتم وای خدای من چرا اینطوری شد؟

گفته بودم اهل فیلم بازی کردن نیست نگفته بودم؟ خود خودش بود

اما من که اون نبودم ، خودم رو زدم به اون راه و رفتم سینیِ سوم رو هم پذیرایی کردم ، دو سه تا لیوان مونده بود که از ته سالن نگاش کردم دیدم هنوز همون جوری وایساده و داره نگام میکنه ، ترس همه ی وجودم رو گرفت ، گفتم این دیگه زیادی خودشه حالا اگه ماجرا رو واسه ی بقیه تعریف کنه من چه طوری توضیح بدم توی یک ساعت عاشقش شدم بدون اینکه چیزی از گذشتش بدونم ، اصلا بدونم اون نامزد داره یا نه ، کسی توی گلوش گی کرده یا نه! آخه سابقه داشتم یه بار وقتی خواستم از یه دختر خانومی که مدتی در مورد موسیقی کودک ازم سوال میکرد خاستگاری کنم ، گفتم لااقل بدونم این پسر داداشش هست یا بچه خواهری چیزی بعد ازش خاستگاری میکنم ، گفتم : خیلی هوای داداشتون رو دارید که میخواهید بفرستیدش موسیقی یاد بگیره ها ، با تعجب گفت:ایشون پسرم هستند!

-          پسرتون؟ من فک کردم شما مجرد هستید؟

-          چرا؟

-          اصلا به متأهل ها نمیاید.

-          متأهل ها شاخ دارند یا دُم؟

-          ببخشید متأسفم

اما عبرت نشد که نشد ، بازم تکرار شد ، هیچی به یه بهانه ای جیم شدم اما اون هنوز داشت نگاه میکرد.

خلاصه با هزار انا انزلنا و اینا بخیر گذشت تا اینکه چند ماه بعد تلگرام گپی پیش اومد و پیش دستی کردم و عذرخواهی نمودم ، گفت:از شیوه ی خاستگاریتون خوشم نیومد! میبینید بازم خود خودشه این آدم فک کنم توی عمرش فیلم اصلا ندیده! منم که حسابی بهم برخورده بود گفتم:به نظر میرسه با هم تفاهم نداریم ، مسخرس نه؟ ولی این همون چیزیه که هست واقعیت!

دیدید من اهل مقدمه نیستم؟!

حالا واقعا چه فرقی میکنه رازِ عظمتِ شبِ قدر چیه؟

اینکه قرآن نازل شده و این سیستمِ مدیریت جهان که در قرآن هست اگه هزار ماه هم بشر تلاش کنه نمیتونه به گردِ خاکِ پاش هم برسه! یا اینکه راز شبِ قدر فاطمه زهرا سلام الله علیها هست  که محور آفرینش آسمان ها و زمین است؟

یا هر چی دیگه؟

آیا وقتش نشده بفهمیم شب قدر همون لحظه و همون شبیه که راهِ کج نریم و راهِ کسی رو نبندیم؟تو یه کلام مهربون باشیم؟

شما فکر میکنید من تعجب میکنم پورازغدی رو از نماز جمعه بیرون میکنند؟ نه نه نه نه اصلا تعجب نداره یه نگاهی به تاریخ بکنید!

خودِ من اخراج شدم و اینو میفهمم ، معاون بهم گفت:اونوقت که صبح تا شب بهشون خدمت میکردی عزیز بودی چون واسشون خاصیت داشتی اما حالا که خودت به کمک نیاز داری!

یه لبخندی زدم و گفتم:تاریخ

حوزه چقدر مدیون روشنگری های رحیم پور است ، این آدم چقدر زحمت کشیده تا مبانی اسلام رو درست بفهمه و درست منتقل کنه اونوقت حالا شده مطرود؟

نمک نشناس نباید بود ، یادمون نرفته که همین دینی رو هم که داریم از حوزه و ت هست از خونِ دلهای شیخ عباس و تلاش بی وقفه ی اون ، از مطالعه  و زهدِ خستگی ناپذیر شیخ انصاری از بحرالعلوم از قدرت استدلال میرزای نائینی از گرسنگی کشیدن های علامه طباطبایی از سکوت های بهشتی از فریاد های شهید مطهری خب  پورازغدی جا پای اونا گذاشته که اینقدر مطالعه و تحقیق میکنه و چشم داشتی نداره اونوقت من از بچگی ازش خیلی خوشم می اومد حواسش جا بود حرف حق رو با انصاف میزد و با زیرکی که کسی نتونه بهش گیر بده اما اون موقع ها یادمه پناهیان سر اینکه به سریال های صدا و سیما ایراد گرفت و گفت:این ترویج تجمل گرایی و دوست پسر دوست دختر بازی با این سریال ها ، هر چی گناه اتفاق بیفته توی این کشورگردن شما هست!  خب ممنوع التصویرش کردن یا نقویان یه وقتی حرفش این بود که باید همه ی مردم رشد کنند نه اینکه چند نفر رو علم کنند و از مسیر تعالی جا بمونند اما واقعا خوب نگفت یعنی یه طوری گفت که اگه کسی خط و مشی اونو نمیشناخت راهت سوء برداشت میکرد خب ممنوع التصویر شد یا زندانی شدن میلانی به خاطر یه فیلم هنری! شاید بگید خوب نگو نگند آروم باشند آسه برن آسه بیان! جواب اینه کِ مشکل اینا نیست مسئله اینه که خدا از عالم(کسی که ادراک درستی از جهان داره حالا باشه یا شیمی دان یا فیلسوف یا موسیقی دان)فرقی نداره ، خدا عهد گرفته که باس به مردم حقیقت رو بگید والا من به سیختون میکشم ، آخه آ خدا گوش نمیدند که!  تو کار به اونش نداشته باش تو بگو تکلیف رو از گردن خودت بردار اونا گوش ندادند من میدونم و اونا!

اینها تعجب نداره من وقتی تعجب میکنم که پورازغدی رو بنشونند و خودشون زانوی ادب بزنند و بگن ما واقعا میدونیم تو دلسوز مردم و حوزه و دین هستی ، طرح بده بگو چی کار کنیم؟ کمکمون کن ، حق با توست راست میگی! خوب اون آدم قسم میخورم متواضع تر از همه ی وقتهایی که تواضع و حق گویی همه ی وجودش رو تسخیر کرده از جون مایه میگذاره و به قول معروف هر چی توی چنته داره رو میکنه.

داستان خودم رو بگم که چه طوری حق از لباسِ حق رو تشخیص دادم

صدای خودش بود توی رادیو من هزار کیلومتر از خونه فاصله داشتم دلم گرفته بود گفت و دیدم این آدم چقدر خوب حرف میزنه انگار داره راست میگه اینو گذاشتم گوشه ی ذهنم بعد طی سالها رفتار و گفتارش رو رصد کردم دیدم بابا دوست و دشمن همه دارن ازش تعریف میکنند ، آخه بابا بی بی سی که نون خور آمریکا هست ، شاید بگید بی بی سی فیلمشه اونا 99 تا حرف راست میزنند تا بتونند دروغشون رو خورد مخاطب بدند آره میدونم اما

وسط حیات بودیم که خیلی تند و تیز نگام میکرد ، نزدیک شدم و سلام کردم ، دستم رو محکم گرفت و گفت :چرا این کارها رو میکنی؟

دستم رو سریع کشیدم و سرم رو برگردوندم و به اون ته ها نگاه کردم و گفتم کو کدوم کار؟

یقم رو گرفت و گفت:همین کار چرا اینقدر خودت رو به اون راه میزنی چرا اینقدر خودت رو مخفی میکنی؟

من دوستم رو خوب میشناختم دیگه نمیشد بپیچونی

دستم رو انداختم رو مچش و کشیدم پایین و گفتم :دلم نمی خواد جدی گرفته بشم ، لااقل فعلا.

یه چندتا قطره اشک توی چشماش دیدم اینا دوست واقعی اند ، اینا که کتاب آدم رو میخونند و وقتی کنارشون هستی بدون اینکه با هم حرفی زده باشیم ساعت ها درد دل کرده ایم.

اگر از نگارش من ناراحتید و دوست دارید  زمان و مکان و موضوع مشخص باشه پراکنده نباشه دوتا کوچه پایین تر وبلاگ دارند اونطوری ، میتونید به اونها مراجعه کنید که من وحدت رو درکثرت دیدم.

یه هو با صدای جارکی از خواب پریدم ، همش خواب بود ، کاش یکی به اینها میفهموند اینقدر سروصدا نکنند بگذارند آدم ها خواب باشند خواب بموند ، اصلا بیدار بشن که چی؟ دیگه میخوان چی کار کنند عذرخواهی؟ همین ؟ ببخشید؟ واقعا فکر میکنید کافیه؟  که بگید  خواب بودیم ،  شب بود درست ندیدیم؟ نه همین کار رو هم نمیکنند شرط میبندم.

جالب بود نه؟

پس تا برنامه ی بعد.

 #رازِ_روزِ_قدر

توضیحات:روزِ قدر در عظمت با شب قدر مساوی است ولی بعضی آدم ها  وقتی حرف میزنند نمیگذارند آدم خواب بره خواب بمونه!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها